خدایا ..تو که هی میگی بیاید صدام کنید تا جوابتون رو بدم خب این همه من داد میزنم یه بار بیا در گوشم بیا نزدیک نزدیک بگو چیه عزیزکم؟ بیا بگو تا دلم خوش باشه...
شنبه 2 اردیبهشت 1391 ساعت 13:49
خدایا ازت ممنونم که به مامان وبرادرم یه عمر دوباره دادی خیلی خیلی خیلی ازت ممنونم .
جمعه 1 اردیبهشت 1391 ساعت 20:28
سلام خدا!
خوبی؟
دلم برات تنگ شده!میدونی!
نمیدونم باید چجوری باهات حرف بزنم!
راستش ازت خجالت میکشم!این روزا تو کار منو ردیف کردی و میتونم بگم همه چی آرومه!
یعنی حد اقل به بدی اون موقع ها نیست!
فقط موضوع نخوندن نمازمه! ب جون خودم نمیدونم چرا اینطوری میشه!خودت میدونی که میخوام بخونم اما خیلی سخته!
چیکار کنم؟
همش میگم یه جونی بذار تو وجودم که نمازمو بخونم!خب توام که هیچ کار نمیکنی! همشم هی میگی امتحان امتحان!
بابا تو دانشگاه و مدرسه هم حتی وقتی امتحان میگیرن که درس داده باشن!
چرا درس نداده امتحان میگیری؟!
راستی!
میشه این بار این موضوع خوب تموم شه؟! یا شایدم اگه فک میکنی برامون بد نیست،خوب شرو شه؟؟؟!
میشه؟!
سه شنبه 9 اسفند 1390 ساعت 22:42
همه چی نسبی شده نه خوبه نه خیلی بد
میترسم چیزی بگم بذاری پای ناشکری ولی ازت خوهش میکنم بذار همه چی خوب پیش بره لطفا
من میدونم تو خیلی خوبی و مارو هیچ وقت لنگ نمیذاری اما ازت میخوام مزه ارامشو خوشبختی رو بازم بهم بچشونی ....
دوشنبه 8 اسفند 1390 ساعت 22:12
سلام خدا...
دلم میخواست دیروز روی ماهتو ببوسم...
ممنونم ازت..دیروز غافلگیرم کردی...خیلی خوب بود...خیلی..تا مدتها شارژم...دلم براش تنگ شده بود...و تو میدونی چقدر...
دوشنبه 8 اسفند 1390 ساعت 14:46
خدا سلام...
میدونی که چقد دلگیرم.عینهو همین هوای سرد و دلگیر و بارونی!
دلم تنگه خدا.تنگ روزای خوبی که داشتیم.تنگ لحظه هایی که دو دو تا چهارتا میکردیم تا کنار هم باشیم.
تنگ دستاش.تنگ ...
کمکمون کن خدا....
که من محتاج محتاجم...
یکشنبه 30 بهمن 1390 ساعت 17:17