وبلاگ خدا

برای خدا کامنت بگذارید

وبلاگ خدا

برای خدا کامنت بگذارید

276


جند وقت پیش توی 1 جمع فامیلی بودیم و پسر 13 ساله یه یکی از حاضرین اسباب بازی دخترعموی 5 ساله شو خراب کرد. دختره زد زیر گریه و تا وقتی که آرومش کردم و اسباب بازیشو تعمیر کردم داشت گریه می کرد. بعد هم که اسباب بازیش درست شد دیگه گریه کردناشم تموم شد.. تو همون اتفاق یه لحظه یاد تو افتادم خدا جونم. اینکه بعضی وقت ها یه اتفاقی می افته و ما دقیقا وقتی که تو داری اون خرابی رو تعمیر می کنی ما عجولانه گریه زاری راه میندازیم و بعد از حل شدنش هم یادمون میره که تو همه چیز رو راست و ریس کردی و یه تشکر خشک و خالی هم نمی کنیم ازت.. این اتفاق بهونه ای شد که بگم عاشقتم خدا جونم :***

                                                   
جمعه 20 اردیبهشت 1392 @ 15:46

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد