میتونم ازت خواهش کنم دستم رو بگیری ؟
توی این مردابی که افتادم و هر دم بیشتر فرو میروم ، بهم خوش نمیگذره .
دلم میخواد بیام بیرون و بشم مثل سابق ... یک بنده خوب ...
پنجشنبه 25 آبان ماه سال 1391 ساعت 17:24
میتونم ازت خواهش کنم دستم رو بگیری ؟
توی این مردابی که افتادم و هر دم بیشتر فرو میروم ، بهم خوش نمیگذره .
دلم میخواد بیام بیرون و بشم مثل سابق ... یک بنده خوب ...
پنجشنبه 25 آبان ماه سال 1391 ساعت 17:24
من خیلی وقته که پیدات کردم نمیخوامم نه گمت کنم نه از دستت بدم . مثل همیشه که باهام همراه بودی،این همراهی و حس بودنت رو از من نگیر.
سه شنبه 23 آبان ماه سال 1391 ساعت 13:03
سلام خدا جونم
به اندازه تمام برگهای دنیا شکرت
به به اندازه تمام ستاره های آسمان شکرت
به اندازه تمام قطره های آب دریاها و اقیانوسها شکرت
به اندازه تمام گلهای روی زمین شکرت
یکشنبه 21 آبان 1391 ساعت 22:32
واااااااااااااااااااااای خدای من حرفایی رو هم که برات مینویسیم سانسور میکنن امااااااااااااااااااااااان از بنده هات خداااااااااااااااااااااااااااا
شنبه 20 آبان 1391 ساعت 11:16
سلام خدا جونم ممنون که خانم دوستم رو به خاطر خانم زهرای پهلو شکسته شفا دادی خدایا باز هم مریض هست و چشم انتظار شفا انشالله خدایا شکرت
پنجشنبه 18 آبان 1391 ساعت 15:32
ﺧﺪﺍ ﺟﻮﻥ...ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﺑﻮﺩﻧﺘﻮ ﺣﺲ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ! ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﻭ ﯾﺎﺭﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺩﺍﺭﻡ. ﺍﺯﺕ ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ ﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺪﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﻣﻮ ﺩﺍﺭﯼ.....
سه شنبه 16 آبان 1391 ساعت 12:00