وبلاگ خدا

برای خدا کامنت بگذارید

وبلاگ خدا

برای خدا کامنت بگذارید

27

دیشب خواب بدی دیدم راستی سلام
راستش من و تو با هم مشکلی نداریم رابطه مون هم خوبه ازت هم ممنونم من آدم خوشبختی هستم ولی از آینده می ترسم من آمادگی اتفاقات بد ندارم خدا
دوست ندارم زندگی خوبی که دارم بهم بریزه دوست ندارم اتفاقات بد داشته باشم . بذار تو همین مدار آرومی که واسه خودش میره زندگی کنم

دوشنبه 5 دی 1390 ساعت 12:40

26

گاهی دلم واسه خودم تنگ میشه خدا جونم..من که همیشه میخوانمت و تو همیشه جواب میدهی...جوابهای عاشقانه


دوشنبه 5 دی 1390 ساعت 08:17

25

خدایا میترسم
میترسم از اینکه همانطور که خیلی از دعاهایم برآورده نشد خیلی از توبه هایم را هم نپذیرفته باشی
و این واقعا ترس دارد برای منی که به روز جزا ایمان دارم و گناه کردم
و انسان است و جایز الخطا

دوشنبه 5 دی 1390 ساعت 07:38

24

خدایا ...
ایندفعه کمکم کن که بشه ...۲۰ سال از زیرش در رفتم و الان که به دلم رسیدم اون داره در میره ...خواهش میکنم...التماست میکنم ایندفعه کمکم کن باورم کنه ...ایندفعه مطمینم به خودت قسم خیلی دوسش دارم ...۲۰ سال از با هم بودنمون و زجر کشید به خاطر من ...میخوام جبران کنم واسش ...میخوام دیگه تنها نبینمش ...میخوام باور کنه تنهاییی چیز خوبی نیست ...کمکم کن...ایندفعه غرورم واسم مهم نیست فقط بدست آوردن دل اون واسم مهمه...کمکم کن...



یکشنبه 4 دی 1390 ساعت 18:27

23

دوساله که دارم دنبالت میگردم
اصلا انگار نه انگار
الان باید لینک وبلاگتو ببینم؟
چرا ولم کردی؟
چرا دیگه هوامو نداری؟
من بد بودم!آره من بد بودم!
درسته
ولی تو ...
تو که...
تو که میگی مهربونی و میبخشی و این حرفا
چرا ولم کردی؟
خودتم میدونی از وقتی ازت جدا شدم اینطوری شدم
خودتم میدونی که چقدر دنبالت گشتم
خودتم میدونی وقتایی که نبودی
با خیالت قهر و آشتی کردم
با خیالت زندگی کردم
صدامو میشنوی یا بازم روتو کردی اونور؟
میبینی دارم گوله گوله اشک میریزم؟
میبینی چشمام صفحه کیبوردو نمیبینه؟
داری صدام میکنی؟
دارم میام باهات حرف بزنم!
فقط یه سوال!
میشه از این به بعد،موقع حرف زدن باهات که میشه،خودت صدام کنی؟!
یه سوال دیگه!
میشه انقدر امتحانای سخت سخت جلو پام نذاری؟
خدایا!تورو خدا! بشو همون خدای قدیم...

یکشنبه 4 دی 1390 ساعت 17:34

22

سلام خدا .
میدونم که تا تو نخوای من نمیام سمت ات . پس سلام
دوباره من فرار کرده از تو برگشتم .
دلم آغوش گرم و مهربون ات رو می خواد تا غم و غصه هام رو بگم .
درد دل کنم . از گرفتاری هام بگم و گله کنم .
کمترین خواسته هام رو بگم تا به زبون آورده باشم خواسته هام رو .هر چند کمی بعد که به این خواسته ها میرسم یادم میره که ....

بماند  خودت خوبی ؟‌



یکشنبه 4 دی 1390 ساعت 15:01

21

خدا جون ینی میگی اینجا هم باید فس ناله هامونو برات بیاریم؟
میدونی ما بنده ها همیشه ناراضی ایم از شرایط...حتی از خوبشم ناراضی هستیم ..پرتوقع و نق نقووو.....

خدایا امکان داره روزایی که قر تو کمر فراوووونه هم خدمت برسیم؟



یکشنبه 4 دی 1390 ساعت 14:31