خدایا بابت اینروزای آروم یه دنیا ممنونم ...لطفا تنهام نذار ...تو که تنهام نمیذاری اما بذار همیشه حست کنم ...بودنتو ...
دوشنبه 8 آبان 1391 ساعت 10:46
خدااااااااااااایا
خدااااااااااااااایا
خخخخخخخخخخدددددددددددددددداااااااااااااایییییییییا
بووووووووووووس
بووووووووووووووووووووووووووووووووس
بوووووووووووووووووووووس
بوسسسسسسسسسسسسسسس
بووووووووووووووووووووووس
بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
شنبه 6 آبان 1391 ساعت 16:42
خدایاامروزداشتم محبوبه رو راضی یاشایدم مشتاق به ازدواج میکردم
اما خب بنده خداراست میگفت وضعیت مالی یه پسر هم مهمه دیگه
بهم میگفت شما چه جوریمیخایید برید سر زندگی وقتی شوهرت هنوز دانشجوهست وکار نداره
خدا چه جوابی بهش میدادم
چند
ماهه به خودم میگم اگه همه وعدهای خدا راسته پس اینکه تو قرانش نوشته شما
ازدواج کنید من همه چی رو روبراه میکنم پس چرا اینطوری نیست
چندبار برات کاغذ سیاه کردم و ازت خاستم محض رضای خودت دستمون رو بگیر
خدایا کجایی پس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کاری نکن ازپا بیوفتم
دلم برا محمدم میسوزه
جرات ندارم چیزی بگم که به دل نگیره و خرد نشه
خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
رحم کن
یکشنبه 30 مهر 1391 ساعت 17:30
ممنونم که هوامو داشتی و داری.
پنجشنبه که باهات حرف زدم نذاشتی به 5
دقیقه هم بکشه، برای اون موردی که ازت کمک خواستم ،کمکم کردی.نمیدونستم اون
موقع باید چه کنم؟ جز سجده شکر و بهت !
توی این مواقع چی میخوای به ما بگی؟؟؟؟
قربونننننننت برم . عاشقتتتتتتتم.
هوای هممونو داشته باش .باشه؟
شنبه 29 مهر ماه سال 1391 ساعت 21:07
دلم برات تنگ شده خدا جونم.چرا بغلم نمیکنی؟
دستاتو باز کن میخوام بپرم تو بغلت.
میخوام مثل قبلنا که همیشه تو آغوشت بودم الانم اون جوری باشه.
میخوام بازم دستمو بگیری.هزاران بار گرفتی و ازت درخواست میکنم بازم بگیری.ولم نکن.ولم نکن که تو نباشی منم هیچی نیستم.
خدایا فراموش نکن که من خیلی دوستت دارم.خیلی.
جمعه 28 مهر 1391 ساعت 22:16