وبلاگ خدا

برای خدا کامنت بگذارید

وبلاگ خدا

برای خدا کامنت بگذارید

37

فرض کردم در برابر کسی هستم که می تواند در دم هر چه می خواهم اجابت کند اما هر چه اندیشیدم خواسته ای نداشتم به گذشته هم که فکر می کنم می بینم خواسته ای نداشته ام خواسته های من هر چه که باشد منفعت طلبانه و حقیر است چه برای خودم چه برای دیگری ... به نظرم می رسد تو چیزی کم نذاشته ای این من و ما هستیم که نمی دانیم چه می خواهیم دلیلش هم ان که هر چه که می خواهیم آنی نیست که همیشه راضی مان کند  ... می دانم تا پرده این زندگی روی چشممان است از حقیقت هستی و تو چیزی نمی فهمیم و قتی به واسطه مرگ یقین حاصل کنیم افسوس می خوریم که چه نادان بودیم که خود را با خواسته های حقیرمان سر گرم کردیم...خود بهتر میدانی اکنون که این را می نویسم رنج زندگی چه زخم جان کاهی در دلم کاشته است تا انجا که امیدی به بهبود این تن و روح بیمار نیست علی رغم این خواسته ای ندارم گرچه هر آینه از فشار این غم جانسوز مرگ را آرزو کرده ام اما تو مدارا کن تنها خواسته ام این است از من درگذری بواسطه آنچه که لایق مخلوق چون تویی  می باید بودن و نبودم و چون هنگام یقین رسید پاکم کنی چونان لحظه ای که ازمادر بزاییدم

سه شنبه 6 دی 1390 ساعت 22:13

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد