وبلاگ خدا

برای خدا کامنت بگذارید

وبلاگ خدا

برای خدا کامنت بگذارید

9

خدایا به حق دلهای پاک که با صد شوق به سوی تو می آیند و با تو نجوا می کنند رشته ی وصل این دخترک دلشکسته رو پاره نکن.........آمین

یکشنبه 4 دی 1390 ساعت 00:20

8

خدایااااااااااااااااااااااااااااااااا تو کجایی؟
چرا هرچی صدات می کنم جوابمو نمی دی؟
خودت که میدونی چقدر من سرتقم هرچی بهم بی محلی کنی بازم صدات می کنم. خوب خودت گفتی بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را... نگفتی؟
خداجونم تو که دیگه خدایی نمی زنی زیر قولت...
خدای خوبم شاید امروز خواست خودت بود که وقتی مثل هر شب که سر می زنم به جوگیریات ببینم تو هم اومدی بلاگستان نشین شدی شاید  بودی و من خبر نداشتم یعنی ما خبر نداشتیم. آره حتما خوت خواستیُ خودت می دونی چقدر دلم پره و خودتم میدونی که من دارم همش تظاهر می کنم به خوشی..........
میدونی؟ این روزا دارم میشکنم. از همه ی غصه هایی که رو دوشم گذاشتی...
میدونم از اون بالا داری منو میبینی و بهتر از همه دلمو میبینی که چقدر از مریضی مادرم دارم میشکنم. هر روز هر روز هر روز بیشتر ناله هاشو میشنوم هر روز طولانی تر هر روز بلند تر میدونی که............
امروز داشتم فکر می کردم که چندوقته یک دقیقه هم صدای ناله هاش کم نشده. میدونم مامانم نا امید شده اما من نمی شم. اگه حرفی میزنه ببخشش خوب حق داره بهش حق بده درد امونشو بریده... خدایی که خودت مهر مادرو تو دل دختر گذاشتی خودت میدونی دختری که هیچ کسو غیر مادرش نداره چقدر واسش دردناکه که بشنوه  دکترا مادرشو جواب کردن که ببینه شاید یه سال شاید یه ما شاید یه............ناله های مادرش که تنها نشونه های بودنشه قطع میشه... نمی دونم خودخواهیه اگه بخوام بمونه و درد بکشه در صورتی که خودش هر روز ازت آرزوی مرگ می کنه؟؟؟
خدای خوبم تو که میدونی من بی مادرم فنا میشم. چرا نگام نمی کنی؟؟؟؟؟؟؟؟
فقط که همینا نیست. میدونی که چند وقته ته ته دلم ازت چی میخوام؟ میدونی که آدما چطوری نا جوانمردانه دارن آزارم میدن.من این حرفارو کجای دلم بزارم؟چجوری نشکنم وقتی میبینم منی که یه عمر هر کاری کردم که خوب تو باشم بنده هات دارن تمام بدی های عالمو به من نسبت میدن.
خداااااااااااااااااا  من ازت آرامش می خوام... چیکار کنم که به من بدیش؟چرا جوابمو  نمی دی؟
ایمانم به تو کم نمی شه. اومدم اینجا تا کمی سبک شم اما خودت که همه چیو میدونی اینم میدونی که چقدر سمجم و دست از سرت بر نمی دارم.میدونم منو یادت نرفته که اگه یادت رفته بود منم اینقدر به یادت نبودم. مگه نمی گن دل به دل راه داره؟؟؟؟
یادته پارسال تو انقلاب اون پسر رو دیدم که کنار بساط ترازوش کتاباشو چیده بود و داشت مشق می نوشت که شاید اون وسطا یکی بیاد بره رو ترازوش که شاید سبک تر بره مدرسه؟ یادت هست که چقدر به هم ریختم؟؟؟
میدونی که چرا؟؟؟ اون داشت از رو درسی مشق می نوشت که داداش کوچولوی من همون روز داشت می نوشت و اونم میون مشق نوشتناش میرفت کنار مادر تا صدای ناله هاش واسش زنگ تفریح بشه....
نه اون و نه داداش کوچولوی من هیچ تصوری ندارن از غم بزرگی که  تو دلمه.جواب من خطاکارو که هیچ جواب این طفلای معصومو چرا نمی دی؟ جواب اون پسری که اون روز تو چهارراه پشت چراغ قرمر اومد سمتم و خودمو آماده کردم که بگم گلو برای کی بخرم که گفت: اب داری بهم بدی؟؟؟؟؟؟؟ و من چقدر  شکستم از اینکه چرا آب همراهم نیست... جواب اونو بده خداااااااااا
جواب همه ی کسایی که هیچ چیز ندارن جز تو     
ما کجای دنیاتیم؟ کجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تا کی باید دنیا به ساز تمام کسایی برقصه که همه چیز دارن جز تو؟
من ازت یه دنیا با آدمای عاشق می خوام زیاد نیست خواستم چون تو خدایی
ازت آرامش می خوام
ایمان

دوست داشتن



یکشنبه 4 دی 1390 ساعت 00:06

7

خیلی فکر کردم چه چیزایی میخوام البته میدونم چه چیزایی میخوام منظورم چیزای مهمتر و با ارزشتر هست و میخوام شماره دار بگم چه چیزایی دلم میخواد  اگر هر کدومشو تونستی برام انجام بده اصراریم ندارم که همشو برام براورده کنی به هر حال خیلی سرت شلوغه میدونم
1)دلم مخواد به پدر ومادری که لیاقت بچه دار شدن رو دارن بهشون بچه بدی نه به همه کسایی که لیاقت یه فرشته کوچولو رو ندارن
2) هیچ وقت  عزیز کسی رو ازش نگیر هیچ وقت چون دردش خیلی عذاب آوره.نبودن کسی که یه عمر پیشت بوده و یه روز میبنی دیگه نیست و دیگه نمیتونی باهاش حرف بزنی،خنده هاشو ببینی خیلی درد داره خواهش میکنم  مادری رو از بچه اش و بچه ایی رواز خانواده اش نگیری
3) دلم میخواد همه تو آرامش زندگی کنیم  بهم آرامش بده آرامشی که توش ترس و هراس نداشته باشم و راحت زندگی کنم و خانواده و عشقم رو همیشه سالم نگهدار
4)یه شغل برای خواهرم و برای عشقم میخوام یه شغل خوب وپر درامد
5) برای خودم یه لپ تاپ میخوام از دست این کامپیوتر خسته شدم
6) با آرامش در کنار عشقم زندگی کنم و بهم صبر بده تا بتونم سختیها رو تحمل کنم
7) یه خونه کوچیک هم میخوام حالا یا بخرم یا مستاجر باشم

فعلا که چیز دیگه ایی به ذهنم نمیرسه فعلا همینا رو داشته باش خدا جون تا بعد

راستی خدا با شکلک گذاشتم بیشتر احساساتمو درک کنی وقتی داری میخونی


شنبه 3 دی 1390 ساعت 23:48

6

خدایا ما اینجاییم.
از اون آسمان بیکرانت اون کهکشان راه شیری بیا یکم پایینتر این سیاره کوچولوی زمینو یه نگاه بنداز.بیا پایینتر بیا آسیا بیا خاور میانه بیا اینجا ایرانه .

آهان حالا مارو دیدی . اون مریضایی که فقط به تو فقط به تو ایمان دارن معجزه ی تورو باور دارن

اون دوست ۱۶ساله که مثل ما نیست که اون پاکه چون هنوز به تو معتقده،به معجزه!پس کمکش کن!کمکمون کن!

داریم میپوسیم.بدجور!!باور کن .یه نگاه کوچیک واسه هممون !!دستت درد نکنه.بازم میام دیدنت .فراموشمون نکنیا!دست مریزاد.

شنبه 3 دی 1390 ساعت 23:47

5

بله.باید خواند شما را.
خیلی خوانده ام شما را.خودت هم می دانی که حتی وقتی کسی فکر هم نمی کرد که من با شما سروسرّی داشته باشم، به سبک خودم شما را می خواندم.
شما هم البته همیشه جواب می دهید،ولی من فقط گاهی آن جوابها را می گیرم و ... غالباً که نمی گیرم، خیلی حالم گرفته میشود.
شما نخواسته اید خودتان را سرراست به ما نشان بدهید. چرا؟ تا خودمان پیداتان کنیم؟ آن وقت این همه آدمی که باورتان ندارند چه؟ عیبی ندارد؟ گناه ندارند؟ ول شان می کنید همین طور بی شما به سر ببرند و هجران بکشند و ... حتی خودشان را بکشند؟ بی خود نبود فرشته ها می گفتند کسی را خلق نکنید که پس فردا خون بریزد!

اصلا هدف تان از این قایم باشک بازی چه بود؟



شنبه 3 دی 1390 ساعت 23:42

4

کاش میدونستی هیچ چیزی تو دنیا بدتر و عذاب آور تر از دیدن اینکه عزیز آدم جلوی چشماش زجر بکشه و پر پر بزنه و کاری از دست آدم بر نیاد نیست.کاش میدونستی این خود جهنمه نه سرمای زمهریر دوزخت و حرارت بالای شعله های آتشش. یعنی میدونی آ خداااااااا؟!!!


شنبه 3 دی 1390 ساعت 23:22

3

سلام خدااااااااااااااااااااااااااا جون
خیلی خوش اومدی به مجازستان. اولتر از همه بگم که خیلی کار خوبی کردی که اومدی بلاگ اسکای و نرفتی بلاگفا،آخه میدونی ما هی حوصله نداریم بیایم برات کامنت بزاریم بعد کد نده، اصلا اینجوری اگه میشد فک میکردم از عمد رفتی بلاگفا که دست کسی بت نرسه
میدونی خدا خیلی جات تو این دنیای مجازی خالی بود، خیلی خالی بود، آخه میدونی ما آدما اینجا حقیقی تریم، بعد دوس داریم تو با خودِ حقیقی ما اشنا شی نه با اونی که هی نقاب میزنه، اصلا اینجوری راحتتر میتونی در موردمون قضاوت کنی اصلا راحتتر میتونی تصمیم بگیری بفرستیمون جهنم یا بهشتت!!!!
میگم شاید هم تا الان تو این دنیای مجازی بودی و خواننده خاموش بودی؟هوم؟؟! به هرحال خیلی خوشحالم که بالاخره صاب خونه شدی و ما میتونیم بیایم بت سر بزنیم
راستی با تبادل لینک موافقی؟من که لینکت میکنم


راستی خدا خیلی دوستت دارم


شنبه 3 دی 1390 ساعت 23:20