نمیخوام
واقعا نمیخوام
عقلم بهم اجازه نمیده
دلمم اولش راضی نبود
تو رو خدا!نذار رو مخ دلم را بره
خودت میدونی وضعیتم چجوریه
خدایا
دارم روانی میشم
دلم خیلی پره
خیلی زیاد
کمکم کن
شنبه 1 مهر 1391 ساعت 13:12
سلام خدا جون
میگن شبای جمعه دعاکنید چون درهای رحمت الهی بازه
اومدم اینجا دعاکنم و بخوام هیچ دعای رو زمین نمونه و حاجت همه بندگانت بخیر برآورده بشه مخصوصا حاجت جوانها
خدا جونم تعجیل در ظهور یوسف زهرا یادت نره
ممنون به خاطرهمه مهربونیات
جمعه 31 شهریور 1391 ساعت 00:55
خدا جون یه مدتیه بین زمین و هوام!
نه تلاشی میکنم نه برنامه ای دارم نه هدفی !
همه چی یه نواخت شده برام
ازت میخوام کمکم کنی از این حالت خارج شم تا دیونه نشدم
پنجشنبه 30 شهریور ماه سال 1391 ساعت 19:24
رفت ...
یعنی بردیش پیش خودت ... یادته گفتم این زن نازنینه ؟ یادته گفتم کمکش کن ؟
تو
اون رو گرفتی ازش ... شاید ترجیح من این بود که سلامتی رو بهش برگردونی و
شادی رو به خونشون ... الان فقط لباس سیاه تنشون کردی ... نمیدونم ... من
از کار تو سر درنمیارم ... شاید این بهتر باشه ... هرچند ترجیح من شادی بود
... سلامتی بود ... رهایی از شر بیماری بود ...
سه شنبه 28 شهریور ماه سال 1391 ساعت 23:49