۱۰۹

(نوشته بودی واسه خدا نظر بذاریم پس بیخیال ک میخوام تو وبلاگ تو با خدا حرف بزنم)
سلام عزیزترینم
قبل هرچی ببخش که امروز از 7  ماه مریض بودنم شاکی شدم و به زبون آوردمش، واقعا شرمندم!
خدایا من دلم فقط تو رو میخواد، مثل خورشیدت روشنه که تو راهت شاد میشم ولی شجاعت قدم گذاشتن تو جاده نور رو ندارم:-(
خدایا تکلیف حماده چی میشه؟! خدایا چرا وقتی فضا پر از حسه توئه حس میکنم حماده بهترین انتخابه؟ خدایا من لایق حماده نیستم، درسته؟ اوه خدای من التماست میکنم اگه من لایقش نیستم خوشبخترینش کنی! خدایا خواهش میکنم اگه خیره منو ب حماده برسون و معلولیتش رو هم واسم هیچ حساب کن و التماس میکنم سالمم کن و شاد و موفق، نمیخوام حماده ی زن مریض داشته باشه، خدایا ما رو برای سپاه خودت برگزیده کن... آمین
خدایا من ازت خواهش کردم ک ریشهای مهرشو کامل از قلبم ببری، خدایا نمیخوام با قلب ناخالص حماده رو بیارم تو قلبم، میدونم حماده گفت اون دختره رو فراموش کرده ولی عشق چیزیه ک دیگه واقعا دست خودمون نیست(خودتم میدونی ) پس خواهش میکنم ریشه های مهر اون دختر رو هم از قلب حماده ببر
خدایا... پرده ها رو از رو دلم، گوشم و چشام بردار
خدایا... توفیق بده اگه راه دایی عزیز راه درسته برم تو این راه
خدایا خواهش میکنم خواهش میکنم و. خواهش میکنم مادرمو و همه ما رو هدایت کن، خدایا من با تمام وجودم حس میکنم که این ثروت آزمایشه خواهش میکنم بهای هدایت واسه مامانم و ما ... چفدر من احمقم چقدر! ببخش که حتی ایمانم سر سوزن هم نیست...ببخش
خدایا به بزرگی خودت صاحب این وبلاگو غرق رحمت کن ک با وبلاگش. باعث شد بعد مدتها باهات حرف بزنم خودت هدایتش و هدایتم کن 

                                                                 پنجشنبه 25 خرداد 1391 ساعت 21:12